پیرایواتلولغتنامه دهخداپیرایواتلو. [ اِی ْ ] (اِخ ) دهی از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل واقع در 76 هزارگزی شمال خاوری گرمی و 3 هزارگزی شوسه ٔ بیله سوار به اصلاندوز جلگه ، گرمسی
پیرایلغتنامه دهخداپیرای . (اِخ ) (ساره ) نام نهری است در جمهوری بولیویا از جمهوری های امریکای جنوب و آن از دامنه های جنوب غربی جبال کوشان سرچشمه گیرد و بسوی شمال غربی روان گردد و
پیرایلغتنامه دهخداپیرای . (فعل امر) امر از پیراستن . || (نف مرخم ) زینت دهنده باشد که سرتراش و باغبان است چه کسی که شاخهای زیادتی درخت راببرد او را بستان پیرا گویند. (برهان ). پی
چمن پیرایلغتنامه دهخداچمن پیرای . [ چ َ م َ ] (نف مرکب ) باغبان (آنندراج ). پیراینده ٔ چمن . آنکه چمن را پیراید. چمن پیرا. مرادف چمن آرای و چمن ساز و چمن طراز. و رجوع به چمن پیرا شود
دات پیرایلغتنامه دهخدادات پیرای . (اِخ ) ابن شاپوربن مهریار (دستور) نویسنده ٔ نسخه ای از وچر کرت دینیک به سال 609 یزدگردی در کرمان (خرده اوستا گزارش پورداود ص 80).