پینوزرولغتنامه دهخداپینوزرو. [ ن ُ زِ رُ ] (اِخ ) دریاچه ای است در قسمت شمالی روسیه در شبه جزیره ٔ کوله . رودخانه ٔ نیوه از این دریاچه سرچشمه میگیرد. مساحت سطحش 42 هزار گز مربع باش
پینلغتنامه دهخداپین . (اِ) در اصطلاح بنائی ، مقداری به پهنای یک آجر: یک پین باید از زمین را کند. مخفف پینه . || ریختگی و گلی که در قنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب شود.- پ
پینلغتنامه دهخداپین . [ پ ِ ] (اِخ ) توماس . روزنامه نگار انگلیسی که به تبعیت دولت فرانسه درآمد و بر اثر اقداماتی که برای دفاع از افکار جدید بعمل آورد بعضویت مجلس کنوانسیون انت
پینکلغتنامه دهخداپینک . [ ن َ ] (اِ مصغر) در تداول عامیانه ٔ زنانه ، پیشانی خرد. پیشانی ناچیز. || مجازاً، بخت : این پینک بسوزد؛ این بخت منست که موجب اینهمه مصیبت هاست .
پینولغتنامه دهخداپینو. (اِ) ماستینه . (خلاص ). دوغ ترش بود که خشک کرده باشند یعنی کشک . (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بینو. کشک . قروت . ترف . پینوک . کریز. عبیثة. غبیثة. صنقعر. (منتهی