پیشخوردلغتنامه دهخداپیشخورد. [ خوَرْدْ / خُرْدْ ] (اِ مرکب ) عجالة. (منتهی الارب ). طعامی که اول بار بر سفره خورند. طعامی اندک باشد که بر سبیل چاشنی بخورند. (برهان ). چاشنی طعام .
پیشخورد کردنلغتنامه دهخداپیشخورد کردن . [ خوَرْدْ / خُرْدْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش خوردن . رجوع به پیشخور کردن و رجوع به پیشخور شود.
پیشخور کردنلغتنامه دهخداپیشخور کردن . [ خوَرْ / خُرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش خوردن . پیشخورد کردن . رجوع به پیشخورد شود.
پیش خوردفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده= پیشخور: ◻︎ جهان پیشخورد جوانیت باد / فزون از همه زندگانیت باد (نظامی۵: ۱۰۱۷).
پیش خوردنلغتنامه دهخداپیش خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن قبل از موعد مقرر. || پیشخور کردن .- امثال :امیدبه از پیش خوردن است .