لغتنامه دهخدا
مسمر. [ م ُ س َم ْ م َ ] (ع ص ) میخ های آهن و نقره و غیره کوفته شده . (آنندراج ) (غیاث ). میخ دوزشده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). میخ دوز. (یادداشت مرحوم دهخدا): باب مسمر و مسمور؛ در میخ دوزشده . (از اقرب الموارد). || مضبوط. مسدود. || استوارکرده شده . (از منتهی الار