پسلغتنامه دهخداپس . [ پ َ ] (اِ)پشت (مقابل پیش ). پشت سر. از پشت . عقب . در عقب . دنبال . بدنبال . پی . در پی . خلف . وراء. ظهر : چون رسنگر ز پس آمد همه رفتار مرابسغر مانم کو
پیشلغتنامه دهخداپیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشید
حذفلغتنامه دهخداحذف . [ ح َ ] (ع مص ) بیفکندن . افکندن . (دهار) (دستوراللغة). انداختن . (از منتهی الارب ). انداختن و افکندن چیزی را. || حذف از ذنب فرس ؛ گرفتن موی از دم اسپ و ب
پسیشهلغتنامه دهخداپسیشه . [ پْسی / پ ِ ش ِ ] (اِخ ) در اساطیر یونان نام دختری زیبا زوجه ٔ اِرُس یا کوپیدن رب النوع عشق و تجسم نفس . افسانه ٔ پسیشه ظاهراًاز اختراعات افلاطونیان و
بیزانسیوملغتنامه دهخدابیزانسیوم . (اِخ ) یکی از بلاد تراکس در جانب غربی تنگه ٔ بسفر بوده است که در سال 658 ق . م . بنا شده بود و داریوش کبیر پادشاه ایران در لشکرکشی خویش بیونان آن را