پژوملغتنامه دهخداپژوم . [ پ َ ] (ص ) درویش . گدا. فقیر. مسکین . بی چیز. بی نوا. || بی اعتبار. خوار. ذلیل .
پژملغتنامه دهخداپژم . [ پ َ ] (اِ) بمعنی کوه باشد که بعربی جبل خوانند. (برهان قاطع). || پژ. (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به پژ شود.
پژملغتنامه دهخداپژم . [ پ َ ] (اِ) صاحب فرهنگ شعوری از المشکلات نقل میکند: هو مایسقط من الثلج فی اللیل . ظاهراً مصحف نزم است . ژاله . شب نم . صقیع. و رجوع به نزم شود.
پژملغتنامه دهخداپژم . [ پ ُ ژُ ] (ص ) مردم فرومایه که بتازی رذل گویند. (فرهنگ رشیدی ). این کلمه در جای دیگر دیده نشد.