ناپیوستگی موهوMohorovicic discontinuity, M-discontinuityواژههای مصوب فرهنگستانمرز لرزهای میان پوسته و گوشتۀ زمین اختـ . موهو Moho
پگویلغتنامه دهخداپگوی . [ پ َ ] (ص ) بلغت زند و پازند مؤبد و حکیم و دانا را گویند. (برهان قاطع). فرزانه . دانا. دانشمند. حکیم .
پچویلغتنامه دهخداپچوی .[ ] (اِخ ) (ابراهیم افندی ) یکی از کسان سردار لالامحمد پاشا. مورّخی ترک است . او بزمان سلطان مرادخان رابع میزیست و او راست تاریخ آل عثمان ، در دو مجلد.
پجیولغتنامه دهخداپجیو. [ پ َ جی ] (اِ) اشتغال به امری است که غرض از آن اعتقاد بهم رسانیدن مردم باشد به کسی و آنرا سالوسی و ریا خوانند. (برهان ).
پگیلغتنامه دهخداپگی . [ پ ِ ] (اِخ ) شارل . نویسنده ٔ فرانسوی ، متولد در اُرلِئان به سال 1873 م . وی عرفانی مسلک و وطن پرست بود و در 1914 م . وفات کرد.
پویلغتنامه دهخداپوی . (اِخ ) یا آپولیا . نام خطه ای از پادشاهی قدیم ناپل شامل ایالات : کاپیتاناته ، تراوی لاپور و اوترانته ٔ امروزی و در اواسط قرن 11م . اول بصورت یک کنتی و بعد
پویلغتنامه دهخداپوی . (اِمص ) ریشه ٔ فعل از مصدر پوییدن . رفتنی باشد نه بشتاب و نه نرم . رفتار متوسط نه تند و نه آهسته و برخی رفتار تند را گویند. (آنندراج ). تک . عدو. پویه : ش
امیدوارفرهنگ نامها(تلفظ: omi(m)dvār) آرزومند ، متوقع ، منتظر؛ ویژگی آن که احساس دلگرم کننده نسبت به برآورده شدنِ خواستههایش دارد ، یا آن که به طور کلی به آینده خوش بین است ؛ (در
انداخته باشمگویش خلخالاَسکِستانی: ejandam bəbu دِروی: e.janda.m bə.bu شالی: baranda.m bâ کَجَلی: ara.vand.a.m bây کَرنَقی: jirandam (bi)bi کَرینی: jirandam bâ کُلوری: baranda.m bâ گی
من خودم او را در مزرعه (/ باغ) دیدم.گویش اصفهانی تکیه ای: men xom nun-em bedi ru bâq-de. طاری: mun xom e-m yo zimin-vâ bedi. طامه ای: mun xoyom nuhun-om ru raz-de bodi. طرقی: mo(n) xoyom e-m yo mezraɂa-de bedi
داشتم خربزه میبریدم که انگشتم را (هم) بریدم.گویش اصفهانی تکیه ای: dardem xarbiza-m abri ke angoštem-em-ǰi bebri. طاری: dârdem harbiza-m avund go angoštem-em-ǰi bevund. طامه ای: dârdom harbiza-m beri ke angoštom-om bob