مغسوسةلغتنامه دهخدامغسوسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) خرمابن که خرمایش رطب گردد و شیرین نشود. || (اِ) گربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغسوسلغتنامه دهخدامغسوس . [ م َ ] (ع ص ) خرمای تر تباه شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رطب فاسد. غسیس . (از اقرب الموارد). || بعیر مغسوس ؛ شتر غساس زده . (منتهی ا
مغوسلغتنامه دهخدامغوس . [ م ُ غ َوْ وَ ] (ع ص ) اشاء مغوس ؛ خرمابن خردخار دورکرده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مغسسلغتنامه دهخدامغسس . [ م ُ غ َس ْ س ِ / م ُ غ َس ْ س َ ] (ع ص ) خرمای تر تباه شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رطب فاسد. غَسیس . مغسوس . (اقرب الموارد).
مغسلغتنامه دهخدامغس . [ م َ ] (ع مص )نیزه زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نیزه زدن ، لغتی است در معس . (از اقرب الموارد). || بسودن . (از منتهی الارب ) (ناظم الا
مغسلغتنامه دهخدامغس . [ م َ غ َ ] (ع مص ) گسسته روده گردیدن ، لغتی است در مغص . (از منتهی الارب )(از ناظم الاطباء). و رجوع به مغص و مدخل قبل شود.