مطعوملغتنامه دهخدامطعوم . [ م َ ] (ع ص ، اِ) آنچه که چشند و خورند. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). هر چیز قابل خوردن . (ناظم الاطباء). طعام . مقابل مشروب . ج ، مطعومات . (یادد
مطعوماتلغتنامه دهخدامطعومات . [ م َ ] (ع اِ)خوردنیها و طعامها. ج ِ مطعوم . (غیاث ) (آنندراج ). خوردنیها. (ناظم الاطباء) : از بغداد هر چه بدان احتیاج خواست داشت از مطعومات و ملبوسات
مطعلغتنامه دهخدامطع. [ م َ ] (ع مص ) رفتن و گم شدن در زمین . || خوردن چیزی را به پیش دهان و دندان پیشین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مطعونلغتنامه دهخدامطعون . [ م َ ] (ع ص ) درخسته به نیزه و مجروح به نیزه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سنان و نیزه زده شده . (آنندراج ). جراحت نیزه یافته . (یادداشت به خط مر
مطعونفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کسی که با نیزه مضروب شده.۲. طعنهزدهشده؛ مورد طعن و سرزنش قرارگرفته؛ سرزنششده.۳. طاعونزده.