مرفوغةلغتنامه دهخدامرفوغة. [ م َ غ َ ] (ع ص ) زنی که شرمگاه او خرد باشد و کسی با او گرد نتواند آمدن . (از منتهی الارب ).
مرفولغتنامه دهخدامرفو. [ م َ ف ُوو ] (ع ص ) نعت مفعولی از رَفْو. رجوع به رفو شود. || رفو شده .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوعی جناس مرکب . رجوع به ابدع البدایع ص 237 و
مرفوضدیکشنری عربی به فارسینامطبوع , ناسازگار , ناگوار , مغاير , ناپسند , ناروا , غير جايز , ناپسنديده , تصديق نکردني