مرضوفلغتنامه دهخدامرضوف . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر رضف . رجوع به رضف شود. کباب بر سنگ تفسان بریان . || طعام که بر سنگ تفسیده پخته باشند. (منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد).
مرضوفةلغتنامه دهخدامرضوفة. [ م َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث مرضوف که نعت مفعولی است از مصدر رضف . رجوع به رضف شود. || شکنبه که آن را پاکیزه کرده و در سفر همراه دارند و به وقت حاجت هرگاه
مرضدیکشنری عربی به فارسیبيماري مزمن , درد , ناراحتي , ناخوشي , مرض , علت , دچارعلت کردن , ناخوش , رنجور , سوء , خراب , خطر ناک , ناشي , مشکل , سخت , بيمار , بد , زيان اور , ببدي , بطور