مرافقةلغتنامه دهخدامرافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) با کسی همراهی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغة). رفیق و مصاحب کس
مراهقةلغتنامه دهخدامراهقة. [ م ُ هَِ ق َ ] (ع ص ) دختربچه ٔ نزدیک به حد بلوغ . تأنیث مراهق است . رجوع به مراهقة و مراهق و نیز رجوع به متن اللغة شود.
مراشقةلغتنامه دهخدامراشقة. [ م ُ ش َق َ ] (ع مص ) با هم و برابر رفتن . (منتهی الارب ). مسایره . (از اقرب الموارد): راشقه مقصده ؛ سایره الیه ؛ باراه فی المسیر، رشق کل صاحبه فتراشقو
مرافدةلغتنامه دهخدامرافدة. [ م ُف َ دَ ] (ع مص ) کسی را یاری دادن . (تاج المصادر بیهقی ). همدیگر را یاری دادن و معاونت نمودن . (منتهی الارب ). معاونت کردن . (از متن اللغة) (از اقر
مرافاةلغتنامه دهخدامرافاة. [ م ُ ] (ع مص ) مدارا نمودن . (منتهی الارب ). موافقت کردن و سازواری نمودن . (از ناظم الاطباء): رافاه ؛ حاباه و داراه . (متن اللغة). موافقت کردن . رِفاء.