مروهلغتنامه دهخدامروه . [ م ُ رَوْ وَه ] (از ع ، ص )به معنی مروح است که سخت خوشبوی و معطر کننده باشد واین در اصل مروح بوده فارسیان بجهت استقامت قافیه حاء حطی را به هاء هوز بدل ک
مروهفرهنگ نامها(تلفظ: moravah) به معنی مُرَوَح است که بسیار خوشبو و معطر کننده است ، خوشبوی شده ، بوی عطر گرفته ؛ چنانچه این کلمه به فتح اول (مَروه) تلفظ شود محلی است که حاجیا
کمرجهلغتنامه دهخداکمرجه . [ک َ م َ ج َ ] (اِخ ) از دیههای صغد است . (از معجم البلدان ). از قرای سغد سمرقند است . (از انساب سمعانی ).
کمرگهلغتنامه دهخداکمرگه . [ ک َ م َ گ َه ْ ](اِ مرکب ) کمرگاه . (فرهنگ فارسی معین ) : برآورد و زد تیغ بر گردنش به دو نیمه شد تا کمرگه تنش . فردوسی .دلاور بیفتاد و دامن زره برآورد
ثابت رطوبتسنجشیpsychrometric constantواژههای مصوب فرهنگستاننسبت گرمای ویژۀ (Cp) هوای مرطوب در فشار ثابت به گرمای نهان (Lv) تبخیر آب متـ . ثابت رطوبتسنجی