معفولغتنامه دهخدامعفو. [ م َ ف ُوو ] (ع ص ) عفوکرده شده و معاف نموده شده . (غیاث ) (آنندراج ). آمرزیده شده و معاف شده . (ناظم الاطباء). بخشوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پی
معفجلغتنامه دهخدامعفج . [ م ِ ف َ ] (ع ص ) گول که ضبط کلام و عمل نتواند و سخن ناسزا گوید و کار هیچکاره کند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). احمق که کلام و عمل خود را ضبط نتواند ک
معفوجلغتنامه دهخدامعفوج . [ م َ ] (ع ص ) وطی شده در دبر. الحدیث : اذا قیل للرجل یا معفوج ، فان علیه الحد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عفج شود.
معفجةلغتنامه دهخدامعفجة. [ م ِ ف َ ج َ ] (ع اِ) چوبدستی و آلت زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصا. (اقرب الموارد).
معفورلغتنامه دهخدامعفور. [ م َ ] (ع ص ) بازار کاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
لُختگویش خلخالاَسکِستانی: lut دِروی: bərana/luxt شالی: luxt کَجَلی: lüt کَرنَقی: lut کَرینی: lut کُلوری: lut گیلَوانی: lüxt لِردی: lut
بینیگویش کرمانشاهکلهری: lüt گورانی: lüt سنجابی: lüt کولیایی: lüt زنگنهای: lüt جلالوندی: pet زولهای: pet کاکاوندی: pet هوزمانوندی: pet