مسنونةلغتنامه دهخدامسنونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مسنون . || زمینی که گیاه آن را خورده باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مسنونت . (آنندراج ). || مطابق حکم
مسجونةلغتنامه دهخدامسجونة. [ م َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث مسجون . زن بندی و محبوس . (از منتهی الارب ). و رجوع به مسجون و سجن شود.
مسنونلغتنامه دهخدامسنون . [ م َ ] (ع ص ) مشورت کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیزکرده از کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیزکرده و صیقل زده از کارد و جز آن .