مستجنحلغتنامه دهخدامستجنح . [ م ُ ت َ ن َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استجناح . || خم شده و مایل کرده شده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناح شود.
مستجنحلغتنامه دهخدامستجنح . [ م ُ ت َ ن ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استجناح . خم شونده ومایل شونده . (اقرب الموارد). || خم کننده ومایل کننده . (اقرب الموارد). رجوع به استجناح شود
مستنحسلغتنامه دهخدامستنحس . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) جویا شونده از اخبار. (از اقرب الموارد). رجوع به استنحاس شود.
مستفرهنگ مترادف و متضاد۱. سرخوش، نشئه، نشئهناک، میزده، شرابزده، ملنگ، کیفور ۲. خمار، خمارین، خمارآلود، خمارآلوده، مخمور ۳. خراب، طافح ۴. مدهوش، لایعقل ۵. بیخود، بیخویشتن، از خودبیخود،