مستودعدیکشنری عربی به فارسیانبار , مخزن , امانت دار , بازخانه , انبارگاه , ايستگاه راه اهن , مخزن مهمات
مستودعلغتنامه دهخدامستودع . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ)آنکه از او نگهداری امانتی را خواسته باشند. (از اقرب الموارد). امانت نگهدار. امانت دار. || آنچه به امانت نزد کسی سپرده باشند. (
مستودعلغتنامه دهخدامستودع . [ م ُ ت َ دِ ] (ع ص ) آنکه چیزی را به نزد کسی به امانت می سپارد. (از اقرب الموارد). ودیعه گذار. امانت گذار. رجوع به استیداع شود.
مستودعاتلغتنامه دهخدامستودعات . [ م ُ ت َ دَ ] (ع ص ، اِ)ج ِ مستودع و مستودعة. امانتها و چیزهای امانت داشته شده . (غیاث ) (آنندراج ) : فاما سِرّی از مستودعات قضا و مکنونات قدر دست ر