مقارجهلغتنامه دهخدامقارجه . [ م َ رِ ج َ / ج ِ ] (اِ) بابونه . بابونج . کرکاش . رجل الدجاجه . اقحوان . بابونک . بابونق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به بهار (گیاهی ...) شو
مقارةلغتنامه دهخدامقارة. [ م ُ قارْ رَ ] (ع مص ) با کسی قرار گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). با هم آرام گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرام و
دیر مقارلغتنامه دهخدادیر مقار. [ دَ رِ م َق ْ قا ] (اِخ ) دیری است بمصر که بنام یکی از پایه گذاران رهبانیت ساخته شده و تاریخ آن مربوط به قبل از قرن هفتم میلادی است . (از الموسوعة ال