مقوطلغتنامه دهخدامقوط. [ م ُ ] (ع مص ) سخت لاغر گردیدن شتر. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
استسلام مقيّد بشروطدیکشنری عربی به فارسیتوافق مشروط , تسليم شدن مشروط , صلح مشروط , سازش مشروط , صلح مقيد
طبلة مقواییfiber drumواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طبله با دیوارههای کاغذی یا مقوایی، که دو سر آن از همان جنس یا از جنس فلز یا پلاستیک یا تختة چندلا یا مواد چندسازه است
طبلة مقوایی توهمچینnestable fiber drumواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طبله به شکل مخروط ناقص، ویژة حمل پسماندهای بیمارستانی خطرناک و سوزاندنی، متشکل از لایههایی از ورقهای مقوایی و سرپوشهایی پلاستیکی که در رأس و کف چسبانده
شبکۀ شخصی بیسیم کمسرعتlow-rate wireless personal area networkواژههای مصوب فرهنگستاننوعی شبکۀ شخصی بیسیم که پیچیدگی آن کم است و برای کاربردهای بیسیمی کوتاهبرد کمهزینه و کمتوان بهینهسازی شده است اختـ . شیبیک LR-WPAN