محرضةلغتنامه دهخدامحرضة. [ م ِ رَ ض َ ] (ع اِ) اشنان دان . (از منتهی الارب ) (دهار). ج ، محارض . (زمخشری ).
محرضلغتنامه دهخدامحرض . [ م ُ ح َرْ رَ ] (ع ص ) آنکه از عشق و اندوه گداخته باشد. || مرد بر جای مانده که برخاستن نتواند. زمین گیر. زَمِن . حَرِض . (از منتهی الارب ).
محرضلغتنامه دهخدامحرض . [ م ُ ح َرْ رِ ] (ع ص ) برآغالنده و گرم کننده کسی را بر چیزی . (از منتهی الارب ). برآغالاننده و تحریک کننده و به هیجان آورنده . (ناظم الاطباء). داعی . مح