longدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی، اشتیاق داشتن، میل داشتن، ارزوی چیزی را داشتن، مناسب بودن، گذشته از وقت، بلند، دراز، طویل، دیر، کشیده، مدید، مفصل، متوالی، ژرف
بلندشاخهایlong-chain branchingواژههای مصوب فرهنگستانوجود زنجیرههای شاخهای به بلندی زنجیرۀ اصلی بر روی زنجیرۀ اصلی
اسید چرب بسبسیاربلندزنجیرultra long-chain fatty acid, ULCFAواژههای مصوب فرهنگستاناسید چربی با دنبالۀ کربنی به طول 30 تا 38 کربن
اسید چرب بسیاربلندزنجیرvery long-chain fatty acid, VLCFAواژههای مصوب فرهنگستاناسید چربی با دنبالۀ کربنی به طول 24 تا 28 کربن
longدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی، اشتیاق داشتن، میل داشتن، ارزوی چیزی را داشتن، مناسب بودن، گذشته از وقت، بلند، دراز، طویل، دیر، کشیده، مدید، مفصل، متوالی، ژرف
prolongدیکشنری انگلیسی به فارسیطولانی تر، طولانی کردن، امتداد دادن، دراز کردن، امتداد یافتن، بتاخیر انداختن، بطول انجامیدن، ممتد کردن، طول دادن