مخاصمةلغتنامه دهخدامخاصمة. [ م ُ ص َ م َ ] (ع مص ) مخاصمه . با کسی خصومت کردن . (زوزنی ). با کس داوری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). با یکدیگر خصومت کردن . (ترجمان القرآن ). پیکار ک
مخاتمةلغتنامه دهخدامخاتمة. [ م ُ ت َ م َ ] (ع مص ) ختم کردن و به پایان رساندن . (آنندراج ). تمام کردن و انجام دادن و به انجام رسانیدن . (ناظم الاطباء).
مخازمةلغتنامه دهخدامخازمة. [ م ُ زَ م َ ] (ع مص ) رفتن دو کس از دو راه مخالف تا به یک جا پیش آیند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). یقال خازمه الطریق
مخاصرةلغتنامه دهخدامخاصرة. [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) دست یکدیگرفراگرفتن . (زوزنی ). دست یکدیگر گرفتن در رفتن . (تاج المصادر بیهقی ). گرفتن دست کسی را در راه رفتن . (منتهی الارب ) (آن
مخاطمةلغتنامه دهخدامخاطمة. [ م ُ طَ م َ ] (ع مص ) مهار کردن شتر: خاطم البعیر مخاطمة و خطاماً؛ مهار کرد دربینی آن شتر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخطیم شود.
مخالمةلغتنامه دهخدامخالمة. [ م ُ ل َ م َ ] (ع مص ) با کسی دوستی برزیدن . (زوزنی ) (از تاج المصادر بیهقی ). دوستی کردن با کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم ال