مدهمرةلغتنامه دهخدامدهمرة. [ م ُ دَ م َ رَ ] (ع ص ) زن کوتاه بالای گرداندام .(از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
مدامرةلغتنامه دهخدامدامرة. [ م ُ م َ رَ ] (ع مص ) رنج کشیدن و بیدار ماندن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سهر. شب زنده داری کردن . (از متن اللغة).
مدحمرلغتنامه دهخدامدحمر. [ م ُ دَ م ِ ] (ع ص )مشک را پرکننده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). نعت فاعلی است از دحمرة. رجوع به دحمرة شود.
مدخمرلغتنامه دهخدامدخمر. [ م ُ دَ م ِ ] (ع ص ) پرکننده ٔ مشک . (آنندراج ) (ناظم الاطباء): دخمر القربة؛ ملأها. (اقرب الموارد) (متن اللغة). نعت فاعلی است از دخمرة. || پنهان کننده