منافقةلغتنامه دهخدامنافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) با کسی دورویی کردن . نفاق . (المصادر زوزنی ). دورویی کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). دورویی کردن ، یعنی کفر پوشیدن و ایمان آ
مرافقةلغتنامه دهخدامرافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) با کسی همراهی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). مصاحب و همراه کسی شدن در سفر. (از متن اللغة). رفیق و مصاحب کس
مصافقةلغتنامه دهخدامصافقة. [ م ُ ف َ ق َ ](ع مص ) درد زه گرفتن ناقه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || از پهلو به پهلو گردیدن . (منتهی الارب ). از این پهلو به آن پهل
معافقةلغتنامه دهخدامعافقة. [ م ُ ف َ ق َ ] (ع مص ) مروسیدن و فریب دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). چاره و معالجه کردن و فریب دادن . عِفاق . (از اقرب الموارد). و
منافتةلغتنامه دهخدامنافتة. [ م ُ ف َ ت َ ] (ع مص ) جوشیدن . یقال : القدر تنافت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).