منجوقلغتنامه دهخدامنجوق . [ م َ / م ُ ] (اِ) ماهچه ٔ علم و چتر... معلوم نشد که این لفظ ترکی است یا فارسی ، چون قاف دارد ظاهر می شود فارسی است . (فرهنگ رشیدی ). ماهچه ٔ علم و چتر
منجوقفرهنگ انتشارات معین(مَ یا مُ) (اِ.) 1 - گوی های ریز شیشه ای که به لباس های زنانه می دوزند. 2 - ماهچة عَلَم ، آنچه که بر سر علم و رایت نصب کنند. 3 - چتر، سایبان .
منجوقفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. دانههای ریز شیشهای شبیه دانۀ تسبیح که به لباسهای زنانه میدوزند.۲. [قدیمی] ماهچۀ عَلَم؛ آنچه بر سر علم نصب کنند.۳. [قدیمی] چتر.
منجقلغتنامه دهخدامنجق . [ م َ ج ُ ] (اِ) منجوق : چتر او را سپهر در سایه منجقش را ستاره در زنهار. عبید زاکانی (دیوان چ اقبال ص 26).رجوع به منجوق شود.
منوقلغتنامه دهخدامنوق . [ م ُ ن َوْ وَ ] (ع ص ) شتر ریاضت یافته ٔ رام کرده . || خرمابن گشنی داده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شتر بر صف ایستا
منجق تپهلغتنامه دهخدامنجق تپه .[ م ُ ج ِ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو است که در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان واقع است و 192 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
منجوق دوزیلغتنامه دهخدامنجوق دوزی . [ م َ / م ُ ] (حامص مرکب ) دوختن منجوق بر جامه یا جز آن زیور را. رجوع به منجوق (معنی آخر) شود.