منوسلغتنامه دهخدامنوس . [ م ُ ن َوْ وِ ] (ع ص ) خرما که اطراف آن سیاه گردیده باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
منجسلغتنامه دهخدامنجس . [ م َ ج َ ] (ع اِ) پوست کوچک که بر شکاف و بریدگی زه نهند. (از اقرب الموارد).
منجسلغتنامه دهخدامنجس . [ م ُ ن َج ْ ج ِ ] (ع ص ) نجس کننده . ناپاک کننده . رجوع به تنجیس شود. || آنکه تعویذ تنجیس بر وی آویزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کسی