منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن فریبرز، از امرای شروانشاهیان است که در اوائل قرن ششم هجری قمری بعد از فریبرز به سلطنت رسید. رجوع به تاریخ ادبیات ایران صفا ج 2 ص
منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن ابوالسوار، از پادشاهان مشهور سلسله ٔ شدادیان گنجه (457-؟). رجوع به تاریخ ادبیات ایران صفا ج 2 ص 45 شود.
منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن افرویدن یا منوچهر ثانی که معروفترین شروانشاهان است . او علاوه بر لقب شروانشاه عنوان خاقان کبیر یا خاقان اکبر هم داشت و تخلص خاقان
منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن شاوور شدادی ، از سلسله ٔ شدادیان و ملقب به شجاع الدوله است . او از جانب پدر به سال 456 مشاور نیابت حکومت آنی داشت و حکومت آنی را
منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن قابوس بن وشمگیر، ملقب به فلک المعالی و مکنی به ابی منصور، پنجمین خاندان آل زیار است که از 403 الی 420 هَ . ق . در گرگان و طبرستان
چمن چهرلغتنامه دهخداچمن چهر. [ چ َ م َ چ ِ ] (ص مرکب )ظاهراً کنایه از زیبارخی است که چهره ای چون چهر باغ و بستان رنگین و شکفته و باطراوت دارد : دگر باره جهاندار از سر مهربه گلرخ گف
منوهرلغتنامه دهخدامنوهر. [ م ُ هََ ] (اِخ ) نام نقاشی از هند. (آنندراج ) : به صنعت گرچه او می بود قادریقین نام منوهر بود ماهر.محسن تأثیر (از آنندراج ).
منوچهر شست کلهلغتنامه دهخدامنوچهر شست کله . [م َ چ ِ رِ ش َ ک ُ ل َه ْ ] (اِخ ) رجوع به شصت کله شود.