متبائنلغتنامه دهخدامتبائن . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) جدا شده از یکدیگر و هجرت کرده شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به متباین شود.
متباکلغتنامه دهخدامتباک . [ م ُ ت َباک ک ] (ع ص ) بر هم نشیننده و ازدحام نماینده . (آنندراج ). مجتمع و انبوه و فراهم آورنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تباک شود.
متباکیلغتنامه دهخدامتباکی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) گریه ٔ دروغ نماینده . (آنندراج ). کسی که خود را وامی دارد و یا واداشته می شود به ریختن اشک و آن که به حیله و مکرگریه می کند. (ناظم ا