متأسففرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی سف، پشیمان، دلتنگ، آرزومند، نادم، تواب، منصرف، متألم بیزار، غمگین، ناراحت
متأسف شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی تأسف بودن، افسوسخوردن، تأسف داشتن، پشیمان بودن، ابراز پشیمانی (ندامت) کردن، خود را نبخشیدن، سخت پشیمانشدن، انگشت گزیدن، زبان را گاز گرفتن، گ
متآخیلغتنامه دهخدامتآخی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) متحدشده بواسطه ٔ اخوت و برادری کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به تَآخی شود.
متآدیلغتنامه دهخدامتآدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) یاری داده شده از طرفین . || مهیا و آماده شده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).