مهرگیاهلغتنامه دهخدامهرگیاه . [م ِ ] (اِ مرکب ) گیاهی باشد شبیه به آدمی که عربان یبروح الصنم خوانند و بعضی گویند گیاهی است که با هرکس باشد محبوب القلوب خلق گردد و بعضی گویند گیاهی
مهرگیاهفرهنگ انتشارات معین(مِ) (اِ.) 1 - معشوق و چهرة معشوق . 2 - گیاه محبت و مهر، گویند گیاهی است که هرکس با خود داشته باشد، مردم او را دوست می دارند.
مهرگیاهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. گیاهی که هر کس با خود داشته باشد مردم او را دوست میدارند: ( خط چو دمید بر لبت مهر دلم زیاده شد / نام خطت از آن زمان مهر گیاه کردهام (کمالخجندی: مجمعالفر
مهردیکشنری عربی به فارسیجهيز , جهاز , جهيزيه , کابين , مهريه , تاتو , اسب کوتاه وکوچک , ريز , تسويه حساب کردن , پرداختن , خلا صه اخبار
مهرجدیکشنری عربی به فارسیلوده , دلقک , مسخرگي کردن , مسخره , مقلد , دلقک شدن , شوخ , جنباندن , تکان دادن , تکان خوردن , جنبيدن , تکان
برگگویش خلخالاَسکِستانی: lif دِروی: lif شالی: lif کَجَلی: liv کَرنَقی: liv کَرینی: liv کُلوری: liv گیلَوانی: lif لِردی: liv