ماریةلغتنامه دهخداماریة. [ ری ی َ ] (ع اِ) مؤنث ماری . (اقرب الموارد).رجوع به ماری شود. || سنگخوار. (منتهی الارب ). مرغ سنگخوار که به تازی قطا نیز گویند. (ناظم الاطباء). مرغ سنگ
ماریةلغتنامه دهخداماریة. [ ی َ ] (اِخ ) بنت شمعون قبطیه مادر ابراهیم پسر رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم که مقوقس قبطی صاحب اسکندریه و مصر برای آن حضرت هدیه فرستاد. (منتهی الارب
ماریةلغتنامه دهخداماریة. [ ی َ ] (اِخ ) نام دختر ارقم بن ثعلبه از ملوک آل جفنه و یا دختر ظالم بن وهب که صاحب دو گوشواره ٔ گرانبها بود و آنها را به خانه ٔ کعبه هدیه کرده بوده و گو
ماریةلغتنامه دهخداماریة. [ ی َ ] (ص ، اِ) زن سپید درخشان رنگ تابان بدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || گوساله ٔ ماده ٔ سپیدرنگ . (منتهی الارب ). گوساله ٔ ماده ٔ سپید تابان بد
ماریةلغتنامه دهخداماریة. [ ی َ] (اِخ ) در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند به عمل اکسیر تام دست یافته است . (از الفهرست ابن الندیم ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
جماریلغتنامه دهخداجماری . [ ج َ را / رَن ْ ] (ع ) همه . (منتهی الارب ): جاؤا جماری ؛ همه آمدند. (از اقرب الموارد).
ماریفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهمانند مار کشنده بودن: ◻︎ اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی: ۵۶). ماری کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] هلاک کردن؛ کشتن: ◻︎ اگر ماری و گ
کماریلغتنامه دهخداکماری . [ ] (اِخ ) از پسران یافث بن نوح است . (تاریخ گزیده چ نوایی ص 26). و رجوع به یافث در همین لغت نامه و مجمل التواریخ و القصص ص 104 شود.