ماخولاواژهنامه آزادنام تنگه و رودی حوالی یوش مازندران. قسمتی از آزادکوه. (نیما یوشیج شعری با این مضمون سروده است.)
ماخلالغتنامه دهخداماخلا. [ خ َ ] (ع حرف اضافه ٔ مرکب ) مگر. بغیر از. غیر از. (از ناظم الاطباء).- ماخلا اﷲ ؛ ماسوی اﷲ. (یادداشت مؤلف ) : الا کل شی ٔ ماخلا اﷲ باطل و کل نعیم لامحا
کماخلغتنامه دهخداکماخ . [ ک َ ] (اِخ ) شهری است در روم ... و میان کماخ و ارزنجان یک روز راه است . (از معجم البلدان ذیل کمخ ). کماخ قلعه ای است به روم و شهر کوچک در پای آن قعله ،
کماخلغتنامه دهخداکماخ . [ ک ُ ] (ع اِمص ) بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کبر و تعظیم . (اقرب الموارد).
ماخلغتنامه دهخداماخ . (اِخ ) دهی است ازدهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).