ماخولیالغتنامه دهخداماخولیا. (معرب ، اِ) بمعنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد. گویند یونانی است و بعضی گویند عبری است واﷲ اعلم . (برهان ). مأخوذ از یونانی
ماخولیائیلغتنامه دهخداماخولیائی . (ص نسبی ) مالیخولیایی . مالنخولیائی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). که مبتلا به مالیخولیاست . رجوع به مالیخولیا و ماخولیا شود.
کماخلغتنامه دهخداکماخ . [ ک َ ] (اِخ ) شهری است در روم ... و میان کماخ و ارزنجان یک روز راه است . (از معجم البلدان ذیل کمخ ). کماخ قلعه ای است به روم و شهر کوچک در پای آن قعله ،
کماخلغتنامه دهخداکماخ . [ ک ُ ] (ع اِمص ) بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کبر و تعظیم . (اقرب الموارد).
ماخلغتنامه دهخداماخ . (اِخ ) دهی است ازدهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که 126 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ماخلغتنامه دهخداماخ . (اِخ ) محله ای به بخارا. (از منتهی الارب ). محله ای است به بخارا که منسوب است به ماخ و نیز مسجدی منسوب به وی در آنجا هست و او مردی بود مجوسی که به اسلام گ