مالوفدیکشنری عربی به فارسیعادي , مرسوم , اشنا , وارد در , مانوس , خودي , خودماني , معتاد , شخص داءم الخمر , هميشگي
مالوففرهنگ مترادف و متضاد۱. آشنا، آمخته، اخت، خوگر، خوگرفته ۲. معمول، دمخور، عادتگرفته، مانوس، همدم ≠ نامالوف، نامانوس
مال فروشلغتنامه دهخدامال فروش . [ ف ُ ] (نف مرکب ) مال فروشنده . آنکه مال و متاع فروشد. || کسی که چارپایان را فروشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مال شود.
حاج جمال فومنیلغتنامه دهخداحاج جمال فومنی . [ ج َ ل ِ م َ / م ِ ] . (اِخ ) از بزرگان گیلان است ، در نیمه ٔ دوم سده ٔ دوازدهم ، و آنگاه که محمد حسن خان قاجار به این ولایت لشکر کشید، حاج جم
کمال الدین فارسیلغتنامه دهخداکمال الدین فارسی . [ ک َ لُدْ دی ن ِ ] (اِخ ) محمدبن الحسن مکنی به ابوالحسن متوفی به سال 720 هَ . ق . (1320 م .) یکی از دانشمندان سرشناس و همپایه ابن الهیثم بلک