مایعشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی مایعشده، آبشده، گداخته، مذاب، ذوبشده محلول، حلشده، حلشدنی، قابل انحلال مایع
مایع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی شدن، ذوب شدن، گداختن، گداختهشدن حل شدن، آب شدن، ناپدیدشدن محلول درست کردن، حل کردن، بههم زدن، آب زدن، درآب حل کردن، دم کردن، خیساندن
جمعشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت جمعشده، افزوده شده، اضافی، خارجی تکمیلکننده، اختتامی امدادی، کمکی، یاور
ضایعشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، ضایعاتی، خراب، بیفایده، غیرقابل بازیافت، بادکرده، فروشنرفته زیانآور، زیانده غیرانتفاعی، بیغرض گمگشته، گمشده، جابهجاشده، منقول، غایب
مایعدرمانی درونوریدیintravenous fluid therapy, IV fluid therapyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش درمان که در آن مایع با حجم بالا به درون رگ تزریق میشود
قوس جمعشدهconstricted arcواژههای مصوب فرهنگستانستون قوس پلاسمایی که با استفاده از روزنة جمعکننده در یک افشانک مشعل قوسیِ پلاسمایی یا طپانچة افشانشیِ پلاسمایی ایجاد میشود