زبان عمومیgeneral language, general purpose language, GPL, everyday language, language for general purpose, LGPواژههای مصوب فرهنگستانزبان رایج و مشترک گویشوران یک جامعة زبانی برای ارتباط و فهم متقابل روزمره و عمومی
ملحدیکشنری عربی به فارسینمک طعام , نمک ميوه , نمک هاي طبي , نمکدان , نمکزار , نمک زده ن به , نمک پاشيدن , شور کردن
ملحدیکشنری عربی به فارسیضروري , مبرم , محتاج به اقدام يا کمک فوري , فشاراور , بحراني , مصر , تحميلي , سمج , عاجز کننده , سماجت اميز , مزاحم
ملحجلغتنامه دهخداملحج . [ م ُ ح َ ] (ع اِ) پناهگاه . مُلتَحَج . (ازاقرب الموارد). رجوع به ملتحج شود. || (ص ) قفل ملحج ؛ قفلی که باز نشود. (از اقرب الموارد).
ملحجلغتنامه دهخداملحج . [ م َ ح َ ] (ع اِ) پناه جای .(منتهی الارب ) (آنندراج ). پناهگاه . (ناظم الاطباء).