ملاباجیلغتنامه دهخداملاباجی . [ م ُل ْ لا ] (اِ مرکب ) معلمه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معلمه ٔ مکتب دختران .- ملاباجی چُندک ؛ زنی که دایم بر مصائب خود یا دیگران غم خورد یا دا
ملاحاجی بهراملغتنامه دهخداملاحاجی بهرام . [ م ُل ْ لا ب َ ] (اِخ ) رجوع به حاجی بهرام و تذکره ٔ آتشکده ٔ آذر و فرهنگ سخنوران ص 92 شود.
ملاحاجی محلهلغتنامه دهخداملاحاجی محله . [ م ُل ْ لا م َ ح َل ْ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار است و 116 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
ملاحاجیلغتنامه دهخداملاحاجی . [ م ُل ْ لا ] (اِخ ) دهی از دهستان بروانان است که در بخش ترکمان شهرستان میانه واقع است و 1013 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ملابسدیکشنری عربی به فارسیرخت , اسباب , اراستن , پوشاندن , جامه , جامه لباس , ملبوس , پوشاک , لباس , پوشيدن , در بر کردن , بر سر گذاشتن , پاکردن (کفش و غيره) , عينک يا کراوات زدن , فرسود