ملوظلغتنامه دهخداملوظ. [ م ِل ْ وَ ] (ع اِ) چوبی که بدان زنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). چوبی که بدان کتک زنند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تازیانه . (منتهی الارب ) (آ
اِحْتَفَظَ بِمقْعَدِهِ في مَجلِسِ الشَّعبِدیکشنری عربی به فارسیکرسي خود را در مجلس شورا (نمايندگان) حفظ کرد (از دست نداد)
ملظةلغتنامه دهخداملظة. [م ُ ل ِظْ ظَ ] (ع اِ) نامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).نامه و رقعه و مکتوب . (ناظم الاطباء). || رسالت و سفارت و پیغام . (ناظم الاطباء). رسالت : فابلغبنی