leaningدیکشنری انگلیسی به فارسیتکیه دادن، طبع، تمایل، علاقه شدید به چیزی، تمایلات، میل، انحراف، کجی، متکی
انعطاف در برابر فشارleaning against the wind, leaning into the windواژههای مصوب فرهنگستانسیاست پولی پادچرخهای که براساس آن بانک مرکزی برای کاهش تورم، سیاستهای انقباضی و برای رشد اقتصاد و برونرفت از رکود، سیاستهای انبساطی اجرا میکند
کجیدیکشنری فارسی به انگلیسیcrookedness, hull, leaning, nacre, nacreous, obliquity, shell, skew, slant, slope
خمشدیکشنری فارسی به انگلیسیangle, bend, bias, bight, bow, buckle, decline, deflection, leaning, loop, sway