مسافت‌نشست موجودlanding distance available, LDAواژه‌های مصوب فرهنگستانمسافتنشست قابل‌دسترس که برج مراقبت به خلبان اعلام می‌کند
میشوملغتنامه دهخدامیشوم . [ م َ ] (از ع ، اِ) بداُغُر. (لغت فرس اسدی ). نامبارک و ناخجسته و نافرجام وضد میمون و باشآمت و بداختر و منحوس و بدشگون و بدفال و بدبخت و مطرود و ملعون .
میش ماستلغتنامه دهخدامیش ماست . (اِ مرکب ) ماستی که از شیر میش ساخته شود. دوغ فروشان در هنگام عرضه کردن متاع خویش فریاد می زنند: دوغ عرب میش ماسته . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زا
میش مرغلغتنامه دهخدامیش مرغ . [ م ُ ] (اِ مرکب ) پرنده ای آبی و کبودرنگ که آن را خرچال نیز گویند. (از برهان ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). مرغی است آبی رنگ و آن بزرگتر از بوقلم
میشومهلغتنامه دهخدامیشومه . [ م َ م َ ] (از ع ، ص ) مشؤومة. مشؤوم . میشوم . رجوع به میشوم و مشؤوم شود.
عرب میش مستلغتنامه دهخداعرب میش مست . [ ع َ رَ ب ِ م َ ] (اِخ ) از ایلات اطراف تهران است . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 111).