مزنلغتنامه دهخدامزن . [ م َ ] (ع مص ) مُزون . گذشتن بر اراده ٔ خود و رفتن . || روشن گردیدن روی . || پرکردن خیک را. || ستودن . || فضیلت دادن و در غیبت ستودن کسی را نزد صاحب شوکت
مزنلغتنامه دهخدامزن . [ م َ زَ ] (ع اِ) خوی و روش . و رجوع به مزون برای معانی اول تا سوم شود. حال .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). خوی و عادت و روش و طریقه و حال . (ن
مزنلغتنامه دهخدامزن . [ م ُ ] (ع اِ) ابر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (غیاث ). ج ِ مزنة. (ناظم الاطباء) (دزی ). ابر سپید. (منتهی الارب ) (اقرب الموا