مشجیهلغتنامه دهخدامشجیه . [ م ُ ی َ ] (ع ص ) تأنیث مشجی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مدخل قبل شود.
مشکویهلغتنامه دهخدامشکویه . [ م ُ کو ی َ / ی ِ ] (اِ) بمعنی مشکوی است که بتخانه و حرمسرای سلاطین باشد. (برهان ) (آنندراج ). همان مشکو است . (فرهنگ رشیدی ). || (اِخ ) نام نوایی از
مشکویهلغتنامه دهخدامشکویه . [ م ُکو ی َ ] (اِخ ) از دیه های قم است : ... همچنین مشکویه و چند دیههای دیگر. (تاریخ قم ص 58). و علی بن حمدان و... از اهل مشکویه ... (تاریخ قم ص 123).
مشکویهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز الحان سیگانۀ باربد: ◻︎ چو بر مشکویه کردی مشکمالی / همه مشکو شدی پُرمشک حالی (نظامی۱۴: ۱۸۰).