مشوبلغتنامه دهخدامشوب . [ م َ ](ع ص ) آمیخته . (مجمل اللغة). آمیخته شده و مخلوط. (غیاث ) (آنندراج ). مخلوط و ممزوج . (از اقرب الموارد). مخلوط. آمیخته . به آمیغ. (یادداشت مؤلف )
مشجبلغتنامه دهخدامشجب . [ م ُ ش َج ْ ج َ ] (ع ص ) گستاخ و بی ادب در خوراک . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
مشجبلغتنامه دهخدامشجب . [ م ِ ج َ ] (ع اِ) دارچوب که جامه بر وی اندازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دارچوب که جامه بر وی اندازند و خیک آب آویزان کنند. (ناظم ال
مشوب ساختنفرهنگ مترادف و متضاد۱. پریشان کردن، آشفته کردن ۲. آلودن، آلوده کردن ۳. آمیختن ۴. گمراه کردن
شیکدیکشنری فارسی به انگلیسیa la mode, chic, dapper, de rigueur, dressy, fashionable, mod, natty, rakish, sleek, smart, spruce, style, stylish, swinger, swinging
عملهگویش اصفهانی تکیه ای: amela / feɂla طاری: amala / faɂla طامه ای: amala طرقی: amala / fa:la کشه ای: amala نطنزی: amala