منتقلغتنامه دهخدامنتق . [ م َ ت َ ] (ع اِ) از شکم اسب آنچه به زمین رسد وقت خسبیدن . (منتهی الارب ). آنجای از شکم اسب که هنگام خسبیدن به زمین رسد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الم
مؤونتلغتنامه دهخدامؤونت . [ م َ ئو ن َ ] (ع اِ) مؤونة. مؤونه . قوت . لوازم معیشت از نفقه و گرانی نفقه . (از یادداشت مؤلف ). مؤنة. (ناظم الاطباء) : عیالان و مؤونت بسیار دارد