مجرحفرهنگ انتشارات معین(مُ جَ رَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - زخم زده ، زخمی کرده . 2 - کسی که شهادتش رد شده . 3 - قسمی از نقش بریدگی بر کنار دریاچه .
مجرحلغتنامه دهخدامجرح . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) شهادت ردکرده شده . (فرهنگ نظام ). || بسیار زخمی کرده شده . (فرهنگ نظام ). || (اِ) قسمی از نقش بریدگی بر کنار پارچه . (فرهنگ نظام
مجرحلغتنامه دهخدامجرح . [ م ُ ج َرْ رِ ] (ع ص ) خسته کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). کسی که به شدت و سختی مجروح می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مورحوصلهلغتنامه دهخدامورحوصله . [ ح َ ص َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) که شکیبایی و بردباری مور را دارد. که حوصله ٔ موردارد. که مانند مور صبور و بردبار است : با آنکه مورحوصله و دیوگوهرم هم
چم رحمانلغتنامه دهخداچم رحمان . [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان صفائیه بخش هندیجان شهرستان خرم آباد که در 2 هزارگزی شمال خاوری هندیجان بر سر راه اتومبیل رو هندیجان به ده ملا در حاشی
چم رحیملغتنامه دهخداچم رحیم . [ چ َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان سربند پایین بخش سربند شهرستان ارا» که در 30 هزارگزی جنوب باختری آستانه و 30 هزارگزی راه مالرو عمومی واقع است . کوهستان
مورحرصلغتنامه دهخدامورحرص . [ ح ِ ] (ص مرکب ) حریص همانند مور. با آزمندی مور. آزمند مانند مور. حریص : آن مورحرصان مارسیرت حبات حیات آثار قوم به هر راه تا به مجره می جستند. (نفثةال