مجمرلغتنامه دهخدامجمر. [ م ِ م َ ] (ع اِ) آتشدان و تفکده و منقل و ظرفی که در آن زغال افروخته گذارند. (ناظم الاطباء). آنچه در آن زگال افروزند. (غیاث ) (آنندراج ) : برافروختم آتش
مجمرلغتنامه دهخدامجمر. [ م ِ م َ ] (اِخ ) حسین طباطبائی ملقب به مجتهد الشعرا و متخلص به مجمر از سادات اصفهان بود. در آغاز شباب به تهران آمد و به یاری نشاط به دربار فتحعلی شاه قا
مؤمرلغتنامه دهخدامؤمر. [ م ُ ءَم ْ م َ ] (ع ص ) امارت داده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). امیرکرده شده . (یادداشت مؤلف ). || تیزکرده . || داغ یافته . (منتهی ا
مؤمرلغتنامه دهخدامؤمر. [ م ُ ءَم ْ م ِ ] (ع ص ) امارت دهنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه امیر می گرداند و تعیین امیر می کند. (ناظم الاطباء). || تیزکننده . || داغ و نشان
مؤمرلغتنامه دهخدامؤمر. [ م ُءْ م َ ] (ع ص ) افزون شده و متعددگشته . (ناظم الاطباء). || برکت یافته در نسل و اولاد. (منتهی الارب ).
مؤمرةلغتنامه دهخدامؤمرة. [ م ُ ءَم ْ م َ رَ ] (ع ص ) قناة مؤمرة؛ نیزه ٔ باسنان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).