مجاذبتلغتنامه دهخدامجاذبت . [ م ُ ذَ ب َ / م ُ ذِ ب َ ] (ع مص ) مجاذبة. منازعت کردن : و ملک می داند ... که میان من و گاو هیچ چیز از اسباب منازعت و دواعی مجاذبت و عداوت قدیم ... نب
ججملغتنامه دهخداججم . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) گیوه . و آن پای افزاری است که زیر آن از لته و بالای آن ریسمان باشد. معرب چمچم . (منتهی الارب ).
ججمولغتنامه دهخداججمو. [ ج َ ] (اِخ ) نام موضع معروفی است در هند که بین دو نهر جون و کنک قرار دارد. رجوع به تحقیق ماللهند ص 97 شود.