مورثلغتنامه دهخدامورث . [ رَ ] (ع ص ) وارث قرار داده شده . || مال موروث . (ناظم الاطباء). مرده ریگ : و امیدهای بندگان مخلص در آنچه دیگر اقالیم عالم در خطه ٔ ملک میمون خواهد افزو
مورثلغتنامه دهخدامورث . [ رِ ] (ع ص ، اِ) آن که کسی را وارث می گرداند. (ناظم الاطباء). میراث رساننده . (غیاث ) (آنندراج ). ارث گذارنده برای کسی . || به مجاز یا به تجرید به معنی
مورثلغتنامه دهخدامورث . [ م ُ وَرْ رَ ] (ع ص ) وارث گردانیده شده . آن که کسی او را وارث خود ساخته است . (از یادداشت مؤلف ).
مورثلغتنامه دهخدامورث . [ م ُ وَرْ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی است از توریث . وارث گرداننده و شریک ورثه ٔ کسی نماینده دیگری را. شریک کننده در میراث و داخل کننده کسی را در میراث . (ناظ
مؤرثلغتنامه دهخدامؤرث . [ م ُ ءَ ر رِ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأریث . برافروزاننده ٔ آتش . (منتهی الارب ). برافروزاننده ٔ آتش . (ناظم الاطباء). برافروزنده و مشتعل کننده . (غیاث )
کیومورثیلغتنامه دهخداکیومورثی . [ ک َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به کیومرث : نگشتی ز راه کیومورثی هم از راه هوشنگ و طهمورثی . فردوسی .رهش دین یزدان کیومورثی نژاد و بزرگیش طهمورثی . اسدی .
جرثومفرهنگ انتشارات معین(جُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) اصل ، ریشه . 2 - خاک اطراف ریشة درخت . 3 - خانة مورچه . 4 - میکروب ، انگل . 5 - (ص .) اصیل ، نجیب . ج . جراثیم .