موسطلغتنامه دهخداموسط. [ س َ ] (ع اِ) موسطالبیت ؛ هرآنچه در میان سرای باشد خاصة. (منتهی الارب ، ماده ٔ وس ط) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
مجسطلغتنامه دهخدامجسط. [ م ِ ج َ ] (اِخ ) نام موبدی بوده فارسی نژاد که کتاب مجسطی مغانی منسوب به اوست . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). این کلمه را به فقه اللغه ٔ عامیانه از
مجسطیلغتنامه دهخدامجسطی . [ م ِ ج َ ] (اِخ ) نام کتابی است مغان را یعنی آتش پرستان را در احکام آتش پرستی از مجسط موبد و نام کتابی نیز هست از اقلیدس حکیم یونانی در علم ریاضی . (بر
مجسطیلغتنامه دهخدامجسطی . [ م ِ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب از یونانی «مگیست (سونتاکسیس )» به معنی ترتیب عظیم . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || هیئت و نجوم و رجوع به ماده ٔ بعد شود.