موخفلغتنامه دهخداموخف . [ خ ِ ] (ع ص ، اِ) گول بدان جهت که پلیدی خود را می زند چنانکه خطمی زده می شود. (منتهی الارب ).گول و احمق . (ناظم الاطباء). || یک نوع طعامی که کشک را سایی
موتور خفهکردهflooded engineواژههای مصوب فرهنگستانموتوری که به دلیل ورود بیشازاندازۀ سوخت به داخل سیلندرهای آن روشن نشود